راز سر براہ شدن ناسیونالیسم پرو غرب
چرا حزب مشروطھ سرنگونی نمیخواھد؟
آذر ماجدى

در چندماہ اخیر٬ از آغاز خیزش تودہ ای علیھ رژیم اسلامی٬ داریوش ھمایون٬ دبیر کل حزب مشروطھ و تئوریسین جنبش ناسیونالیسم پرو غرب و طرفداران رژیم سابق٬ مصرانھ میکوشد تا سیاست عدم سرنگونی رژیم اسلامی و پایبندی بھ اصل "مخالفت در چھارچوب رژیم" را جا بیاندازد. در مقالات و مصاحبھ ھای مختلف این سیاست را طرح و ترویج و پیوند جنبش سھ رنگ شیر و خورشیدی با جنبش سبز اسلامی را تبلیغ میکند. وی اخیرا در گفتگویی با رادیو زمانھ در چھارچوب  تحلیلی از جنبش دو خرداد و رابطھ اپوزیسیون خارج کشور با "اپوزیسیون داخل کشور" میکوشد این سیاست را توجیھ کند. بنظر میرسد کھ داریوش ھمایون دارد تلاش میکند تا جنبش خویش را پشت این سیاست بھ خط کند٬ "تند روھای" درون صف خود را بھ "تعادل و تسامح" دعوت نماید و قانع شان کند کھ در قامت یک اپوزیسیون درون رژیمی فعالیت کنند. چرا؟

حزب مشروطھ بنا بھ تعریف و بھ استناد ھویت حزبی – جنبشی اش باید یک حزب سرنگونی طلب باشد. نام این حزب قاعدتا برنامھ و ھدف استراتژیک این حزب را بیان میکند. نظام مشروطھ سلطنتی در چھارچوب رژیم اسلامی پوچ و مضحک است. نام این حزب مترادف با احیای رژیم سابق است. آنگاہ چگونھ میتوان این "سر براھی" سیاسی رھبر این جریان را درک کرد؟ اتخاذ این سیاست بر چھ اصل و مبنایی استوار است؟

یاس از آمریکا٬ ھراس از انقلاب
علت این "سازشکاری" در اصول را باید پیش از ھر چیز در استراتژی عمومی قدرت گیری این جریان جستجو کرد. ھدف نھایی ناسیونالیسم پرو غرب٬ علی العموم٬ و حزب مشروطھ بعنوان بخش تحزب یافتھ و با برنامھ و مرام نامھ این جنبش جایگزینی رژیم اسلامی و استقرار یک نظام سیاسی ناسیونالیستی محافظھ کار مدافع سرمایھ بازار آزاد و ادغام شدہ در بازار جھانی و متکی بھ سیاست جھانی قدرت ھای غربی و در راس آن آمریکا است. شکی در این نیست. ھدف شان روشن است. اینھا ھدف شان را تغییر ندادہ اند٬ معضل شان در شیوہ و راہ دستیابی بھ قدرت است .

ناسیونالیسم پرو غرب و حزب مشروطھ از طریق یک انقلاب تودہ ای بقدرت نمیرسد. بعبارتی در شرایطی کھ یک جنبش تودہ ای در خیابان ھا عرض اندام میکند٬ یک نظام سرکوبگر و خشن را بھ مصاف میطلبد٬ خواست ھای خود را بیان میکند و بالاخرہ با زور رژیم اسلامی را بھ زیر میکشد٬ اینھا شانسی ندارند. در شرایط جامعھ ایران٬ دموکراسی پارلمانی نیز کھ یک افسانھ موھوم است. لذا بازسازی کاریکاتور مابانھ سناریوی اسپانیا پس از سقوط فاشیسم فرانکوئی و بازگشت سلطنت٬ در ایران محلی از اعراب ندارد. اینھا تنھا از طریق کودتا و با اتکاء بھ غرب و بویژہ آمریکا میتوانند بقدرت برسند. این راہ حل نیز در شرایط حاضر کاملا کور بنظر میرسد. حملھ بھ عراق و جنجال حول سیاست "رژیم چنج" بوش و تلاش دولت آمریکا برای جمع کردن اپوزیسیون راست و قوم پرست دور میز مذاکرہ٬ آنھا را امیدوار کرد. بھ درگاہ بوش سجدہ کردند٬ بھ دروازہ کاخ سفید دخیل بستند. اما با عقیم ماندن این پروژہ دچار یاس سیاسی شدند. دستیابی بھ قدرت بھ یک آیندہ دور موکول شد .

اما خیزش تودہ ای مردم علیھ رژیم اسلامی معادلات را بکلی دگرگون کرد. در صفوف این جنبش نور امید تابیدہ شد. بخش "غیرمعقول" این جنبش سینھ چاک علیھ رژیم اسلامی و بھ امید دستیابی بھ قدرت و احیای شرایط لفت و لیس سابق بھ میدان آمد. این شرایط رھبری "عاقل تر و معقول تر" جنبش را ناگزیر از اعلام موضعگیری صریح در قبال شرایط نمود. این موضعگیری موجب شگفتی بسیاری از ناظران سیاسی شد. درست در شرایطی کھ مردم برای بھ زیر کشیدن رژیم اسلامی بھ شکل میلیونی بھ خیابان ھا آمدہ اند٬ رھبر حزب مشروطھ مصرانھ اعلام میکند کھ سرنگونی استراتژی این جریان نیست٬ میگوید "مخالفت در چھارچوب رژیم" سیاست آنھا است و آنھا "طرفدار تغییرات تدریجی" ھستند! آیا اینھا عقل شان را از دست دادہ اند؟ مگر این یک فرصت طلایی برای تمام نیروھای اپوزیسیون جمھوری اسلامی نیست؟

پاسخ مشروطھ طلبان یک "نھ" قاطع بھ این سوال است. ما بارھا گفتھ ایم کھ این جریان از انقلاب بیش از حاکمیت رژیم اسلامی متنفر و ھراسان است. آنھا بقای رژیم را صد ھا بار به یک انقلاب کارگری کھ رژیم اسلامی را ھمراہ با نظام سرمایھ داری سرنگون میکند ترجیح میدھند. اینھا منافع دراز مدت خود و طبقھ شان را خوب می شناسند. این سیاست با تعقل کامل و درک روشن از شرایط و منافع طبقاتی شان تبیین شدہ است.
 
خیزش عظیم مردم ماھیت واقعی سیاسی بسیاری از جریانات از چپ تا راست را برملا کرد. ظاھرا بنظر میرسد کھ بسیاری از گروہ ھا و احزاب در مواجھھ با این خیزش معلق سیاسی زدند. گویی این خیزش کلیھ جریانات سیاسی را بھ یک آزمون مھم سرنوشت ساز سپرد. ماھیت سیاسی – طبقاتی شان را بھ محک گذاشت. از یک سو ماھیت بشدت راست سرمایھ دارانھ حزب مشروطھ و ناسیونالیسم پرو غرب را برملا کرد و از سوی دیگر پوپولیسم عمیق و مزمن و پراگماتیسم اپورتونیستی جریاناتی کھ تحت نام کمونیسم فعالیت میکنند را افشاء کرد. آنچھ معلق سیاسی بنظر میرسد٬ در واقع بضاعت واقعی سیاسی این جریانات است .

بھ این ترتیب است کھ در شرایطی کھ جنبش سرنگونی طلب مردم بیش از ھر زمانی ارکان رژیم جنایتکار و ضد بشری اسلامی را بھ لرزہ در آوردہ است٬ ھم رھبری حزب مشروطھ و ھم رھبری حزبی کھ بنام کمونیست کارگری فعالیت میکند ھر دو بھ این نتیجھ میرسند کھ "مخالفت با احمدی نژاد مھم و محوری است." یکی میگوید کھ "سران این جنبش {سبز} نمیخواھند حرفی بزنند کھ مخالف صحبت ھای مردم باشد" دیگری میگوید کھ میخواھد ھمراہ مردم باشد و نمیخواھد با مردم مخالفت کند. در نتیجھ ھر دو جریان با سران جنبش سبز تا زمانی کھ آنھا با احمدی نژاد مخالفت میورزند و در مقابل او ایستادہ اند٬ ھمسویی سیاسی دارند.
 
زندگی واقعی خود بھترین محک و بوتھ آزمایش جریانات و احزاب سیاسی است. در تند پیچ ھای  سیاسی٬ در شرایطی کھ کشمکش طبقاتی بارز و تشدید میشود٬ در بزنگاہ تصمیم گیری ھای مھم و سرنوشت ساز نیروھا و جنبش ھای سیاسی تمام قد در مقابل جامعھ قرار میگیرند و ماھیت سیاسی – طبقاتی شان عیان و آشکار میشود. آنچھ امروز بر جنبش ھا و احزاب سیاسی ایران میگذرد٬ فصلی از تاریخ تحولات مھم سیاسی – اجتماعی و لحظات مھم مبارزہ طبقاتی است. کمونیسم کارگری باید از این لحظات عکس بگیرد و آنھا را بھ ثبت برساند. مردم و طبقھ کارگر باید جریانات و احزاب سیاسی را بشناسند. اکنون سرنگونی رژیم اسلامی مھمترین و محوری ترین مسالھ مردم است. اما در پس این سرنگونی انتخاب نظام آتی در مقابل ما قرار میگیرد. این بار باید تضمین کرد کھ خواست ھای پایھ ای و واقعی اکثریت مردم تامین و متحقق میشود. آزادی٬ برابری٬ رفاہ چکیدہ این خواست ھاست. انقلاب کارگری و یک حکومت کارگری کھ از سرمایھ و سرمایھ داران خلع ید میکند٬ بساط استثمار و زور و سرکوب را بر میچیند٬ تنھا نظامی است کھ میتواند برابری واقعی و آزادی بی قید و شرط را تضمين کند. *